Tag: داستان کوتاه

شکاف

وقت‌هایی هست که نه خوابم می‌برد نه حوصله‌ی فرار کردن دارم. حالم به هم می‌خورد از اینکه با بچه‌های همسایه هماهنگ کنم و بدون…

خواندن متن کامل »

صاحب تمام شهر

گوشی دارد روی میز ویبره می‌زند. من می‌گویم «می‌زند»،‌ لاله می‌گوید «می‌رود». هیچ‌کدام هم حرف آن یکی را قبول نمی‌کنیم و توی جمله‌هایمان همان…

خواندن متن کامل »

حدس بزنید کی؟

دقیقه‌ی صد و بیست‌و‌هشتِ فیلم «افسانه‌‌ی 1900» به کارگردانی جوزپه تورناتوره، آن‌جا که مرد تپل دارد از پیرمرد صاحب مغازه‌ می‌پرسد چرا تابلوهای نقاشی‌…

خواندن متن کامل »

یاغی

«یک مربع چهار در چهارِ یخی. از آن اتاق، این شش کلمه اولین چیزی است که یادم می‌آید. اگر یک روزی بروید و همان…

خواندن متن کامل »

خاموشی

وقتی ساعت دیجیتال رومیزی که آرم The Ellen DeGeneres Show‌ روی آن حک شده عدد 06:00 را نشان می‌دهد، صدای بیب ممتدی توی اتاق…

خواندن متن کامل »

سوپرهیرو

از صبح که چادر بزرگ را سرپا کردند و همه به سرعت مشغول چیدن صندلی‌ها و آماده کردن نمایش شدند استرس به جانم افتاده….

خواندن متن کامل »

سایکو

باور کنید دروغ نمی‌گویم… درست است که این‌جا کسی حرفم را باور نمی‌کند ولی من نه دیوانه‌ام و نه دروغ می‌گویم. بار اولی که…

خواندن متن کامل »