نقد فیلم آرگو به کارگردانی بن افلک

آرگو (Argo) عنوان یک فیلم آمریکایی تریلر دراماتیک محصول سال ۲۰۱۲ به کارگردانی بن افلک است. افلک که در کنار بازیگری به فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی هم پرداخته و قبل از آرگو کارگردانی دو فیلم «Gone Baby Gone (۲۰۰۷)» و «The Town(۲۰۱۰)» را بر عهده داشته برای این سه فیلم به صورت گسترده‌ای مورد تحسین منتقدین قرار گرفته است. آرگو برداشت آزادی از وقایع گروگان‌گیری سال ۱۳۵۷ در سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران است که در آن ۶ دیپلمات آمریکایی توانستند از منزل سفیر کانادا در تهران به خارج از ایران فرار کنند.
در این فیلم بن افلک نقش تونی مندز که همان ناجی اصلی این گروگان‌هاست را بازی می‌کند و علاوه بر او آلن آرکین، جان گودمن، برایان کرانستون و تعدادی بازیگر ایرانی هم در این فیلم ظاهر شده‌‌اند. آرگو با مدت زمان ۱۲۰ دقیقه برای اولین بار در سی و هفتمین جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد و نمایش گسترده‌ی آن در سینماهای آمریکا از ۱۲ اکتبر ۲۰۱۲ آغاز شد. آرگویی که با بودجه‌ی ۴۴ میلیون دلاری ساخته شده بود توانست در گیشه بیش از ۲۰۵ میلیون دلار بفروشد تا تهیه‌کنندگان آن از جمله جورج کلونی از سرمایه‌گذاری خود کاملاً راضی باشند. از همان ابتدا فیلم با نقدهای بسیار مثبتی مواجه شد و نامزد دریافت جایزه‌های متعددی از جشنواره‌های مختلف شد. از ۷۷ نامزدی در جشنواره‌های مختلف توانست ۳۱ جایزه از جمله گلدن گلاب بهترین کارگردانی برای بن افلک را بدست بیاورد. همچنین آرگو توانست نامزد دریافت هفت جایزه از هشتاد و پنجمین مراسم اسکار شود و توانست جایزه‌ی بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی و بهترین فیلم را دریافت کند. البته در این بین انتخاب نشدن افلک به عنوان یکی از نامزدهای بهترین کارگردانی یکی از عجیب‌ترین انتخاب‌های آکادمی اسکار بود و حواشی زیادی در پی داشت.
از همان ابتدا ۹۶ درصد منتقدین راتن تومیتوز رأی‌های مثبتی در ستایش فیلم نوشتند و نمره‌ی میانگین ۸.۴ از ۱۰ به آن دادند. در متاکریتیک آرگو نمره‌ی ۸۶ از ۱۰۰ گرفت و از ۴۵ نقدی که بر آن نوشته شده ۴۱ نقد مثبت و ۴ نقد خنثی بر آن نوشته شده و این نشان دهنده‌ی استقبال خوب منتقدین از این فیلم است. راجرت ایبرت منتقد معروف مجله شیکاگو سان تایمز ۴/۴ ستاره به فیلم داد و آن را دلربا و بسیار جالب و سرگرم‌کننده خطاب کرد و حتی در لیست بهترین فیلم‌هایی که در سال ۲۰۱۲ دیده، ارگو را به عنوان بهترین فیلم انتخاب کرد.
همان‌طور که گفته شد داستان فیلم یک برداشت آزاد از وقایع بعد از تسخیر سفارت ایالت متحده آمریکا در تهران و فرار ۶ کارمند سفارت به خانه‌ی سفیر کانادا و سپس خروج نفس‌گیر آن‌ها به کمک تونی مندز با بازی بن افلک است. باید روی اصطلاح برداشت آزاد تأکید کرد چون خود افلک هم بارها اظهار کرده که هر چند کلیت و بعضی جزئیات فیلم کاملاً واقعی هستند اما خیلی از اتفاقات فیلم صرفاً برای ایجاد هیجان بیشتر در مخاطب و به قول معروف زیاد کردن پیاز داغ به فیلم اضافه شده‌اند. در واقعیت ۶ دیپلمات آمریکایی هیچ‌وقت به بازار نرفتند تا مورد خشم کسی قرار بگیرند، هیچ‌وقت آن‌قدر در خانه‌ی سفیر کانادا نماندند که اکسیژن تازه تنفس نکنند چون یک حیاط کاملاً اختصاصی و امن در اختیارشان بود، هیچوقت تعقیب و گریزی به‌دنبال هواپیمایشان صورت نگرفت چون در واقع بلیط‌هایشان را همسر سفیر کانادا به صورت ۳ جفت بلیط، از قبل و در زمان‌های متفاوت خریده بود و اصلاً زمان پرواز هم صبح خیلی زود بوده. در واقع ساخت این فیلم برعکس آنچه خیلی‌ها فکر می‌کنند یکی دو روزه و حتی یکی دو ساله نبوده. پس از این‌که پرونده‌ی این اتفاق از حالت محرمانه خارج شد، در سال ۲۰۰۷ جاشوا بیرمن در مجله‌ی وایرد مطلبی با عنوان «چگونه سازمان سیا از یک داستان علمی تخیلی جعلی برای نجات آمریکایی‌ها از تهران استفاده کرد» منتشر کرد و در آن جزئیات فرار ۶ دیپلمات آمریکایی از تهران را توضیح داد. پیش از آن تونی مندز هم خاطرات خود را در پایگاه اینترنتی سازمان سیا منتشر کرده بود. در سال ۲۰۰۷ بر اساس این دو مقاله، تهیه‌کنندگان فیلم، جرج کلونی و گرانت هسلوف به همراه دیوید کلاوانز پروژه‌ی ساخت فیلم را آغاز کردند. انتخاب بن افلک به عنوان کارگردان در سال ۲۰۱۱ صورت گرفت و انتخاب بازیگران ایرانی از طریق تبلیغات در روزنامه‌های فارسی‌زبان آمریکا انجام شد. بعد از انتخاب بازیگران فیلمبرداری فیلم در ماه آگوست ۲۰۱۱ در لوس ‌آنجلس کلید خورد. مابقی تصاویر فیلم نیز در شهرهای مک لین ویرجینیا، واشنگتن دی‌ سی و استانبول فیلمبرداری شد.
آرگو را می‌توان از چند منظر تحلیل کرد، نه فقط از جنبه‌ی سینمایی کار بلکه از نظر جلوه دادن افراد از ملیت‌های مختلف در فیلم. مسلماً هر کس از هر کشوری که در این فیلم به نوعی نمایش داده شده‌اند نظر خاصی در مورد فیلم دارد. در آمریکا تقریباً تمام منتقدین به تحسین فیلم پرداختند و به‌جز در مورد چارچوب سینمایی کار هیچ صحبتی پیش نیامد. منتقدین کانادایی همان ابتدا و در جشنواره‌ی تورنتو به فیلم اعتراض کردند و فیلم را آن‌طور که باید، منصف ندیدند. کانادایی‌ها اعتقاد داشتند که نقش اصلی در فرار این ۶ دیپلمات آمریکایی را دولت کانادا و مشخصاً سفیر کانادا در ایران برعهده داشته اما افلک بسیار ناجوانمردانه این نقش را به گردن سازمان سیا و هالیوود انداخته. افلک هم ضمن قبول کردن این ایراد سعی کرد تا با کمی تغییرات در انتهای فیلم آن را جبران کند و به همین خاطر چند جمله و چند تصویر بیشتر در انتهای فیلم به دولت کانادا اختصاص داد. بریتانیایی‌ها و نیوزلندی‌ها هم فیلم را غیرمنصفانه خطاب کردند و اعلام کردند طوری که در فیلم نشان داده می‌شود این ۶ دیپلمات توسط هیچ سفارتخانه‌ای پذیرفته نمی‌شوند و تنها جایی که به آن‌ها پناه می‌دهد سفارت کاناداست اما در واقعیت این‌گونه نبوده. سفارت نیوزلند مسئول انتقال و کمک به این ۶ دیپلمات تا فرودگاه و فرار آن‌ها بوده. بریتانیا هم ابتدا به این ۶ دیپلمات پناه می‌دهد اما به دلیل امن نبودن مکان و این‌که امکان لو رفتن آن‌ها وجود داشته آن‌ها را به مکان امن‌تری که همان منزل سفیر کاناداست منتقل می‌کند. از طرفی بیشترین اعتراضات به فیلم از جانب ایرانی‌ها بوده. خبرگزاری فارس با این استدلال عجیب که فیلم آرگو چند ساعت پس از تعطیل شدن سفارت کانادا در ایران، در جشنواره‌‌ای در تورنتو به نمایش درآمده نوشت که هدف این فیلم آن است که ایران را به عنوان دشمن معرفی کند. خبرگزاری نامه هم پیش‌‌بینی کرد که این فیلم نامزد جوایز اسکار خواهد شد و جوایز اسکار را سیاسی قلمداد کرد. همچنین سارا شورد، یکی از سه آمریکایی که در سال ۲۰۰۹ در ایران بازداشت شده بود در انتقاد از این فیلم نوشت که آرگو حقیقت‌‌های ایران را محو می‌‌کند و استدلال کرد که قهرمان واقعی این فیلم آن زن ایرانی است که در سفارت کانادا کار می‌‌کرده اما در فیلم به او بهای کافی داده نشده‌ است. امید حبیبی‌‌نیا، منتقد فیلم و پژوهشگر ارتباطات سیاسی، هم انتقاد مشابهی را به فیلم وارد کرد و نوشت که «چهره‌‌ای که از اکثریت ایرانی‌ها در فیلم نشان داده شده نه‌تنها با واقعیت عینی بلکه با واقعیت زمانی آن نیز متفاوت است.»
از هر نظری هم که نگاه کنیم آرگو سعی در القا کردن یک ایرانِ خشن با محیطی سرکوب‌کننده و خفقان‌آور دارد. این نه‌تنها نمی‌تواند یک ایراد باشد بلکه با توجه به داستان فیلم و اسناد تاریخی که وجود دارد و گوشه‌هایی از آن‌ها در خود فیلم نشان داده می‌شوند یک حقیقت انکارناپذیر است. البته فیلمی که بسیاری از بیننده‌های ایرانی را هم با خود همراه می‌کند و سکانس بلند شدن هواپیما در فرودگاه باعث غلیان احساسات آن‌ها می‌شود مطمئناً در کنار موفقیت‌های خود مخالفان زیادی هم خواهد داشت. مخالفانی که این فیلم را ضدایرانی، سیاسی یا توهین به شعور مخاطبان یا… خطاب می‌کنند نه‌تنها نتوانسته‌اند مانع موفقیت آرگو شوند بلکه باعث کنجکاوی مخاطبان و بیشتر دیده شدن فیلم شده اند. در آرگو از هیچ کاری برای انتقال حس آن دوران و طبیعی جلوه دادن فیلم دریغ نشده، از جمله استفاده از جزئیات واقعی در کلیتِ تا حدودی غیر‌واقعی داستان، استفاده از تصاویر آرشیوی زیاد در سراسر فیلم و حتی استفاده از لوگوی قدیمی سه خطی برادران وارنر در ابتدای فیلم که در سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۴۸ از آن استفاده می‌شده.
چند دقیقه ابتدایی فیلم مروری است بر تاریخ ایران مخصوصاً چند سال قبل از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و چقدر فیلم توانسته اطلاعات مختلف و ناپیوسته را خوب و شسته‌رفته به مخاطبش تحویل بدهد. از همان لحظه‌ای که فیلم به شکل رئالش شروع می‌شود و تصاویر محاصره و تسخیر سفارت آمریکا نمایش داده می‌شوند می‌توان مخاطبان را به چند دسته تقسیم کرد. مخاطبان خارجی که هاج و واج فیلم را نگاه می‌کنند و شاید در ذهن خود افلک و هر کسی را که مسئول بازسازی بی‌نظیر این صحنه‌هاست تحسین می‌کنند. مخاطبان ایرانی فیلم که با دیدن پلاکاردها و محیط طبیعی آن حتی چشم بسته هم می‌توانند بگویند که خیلی با ایران واقعی فرق دارد. و چقدر هم از این پیدا کردن گاف‌ها و ایرادها لذت می‌برند. اما چند دقیقه‌ای که بگذرد مطمئناً خودشان هم خسته می‌شوند و سعی می‌کنند فیلم را از دید یک فرد نا‌آگاه به شرایط ایرانِ سال ۱۳۵۷ ببینند. طراحی صحنه‌ی فیلم توسط شارون سیمور (Sharon Seymour) انجام شده که در دو فیلم قبلی افلک هم با وی همکاری کرده، طراحی لباس را هم ژاکلین وست (Jacqueline West) انجام داده که می‌توان به کارهای قبلی اش مثل شبکه اجتماعی (The Social Network)، ماجرای عجیب بنجامین باتن (The Curious Case of Benjamin Button) و درخت زندگی (The Tree of Life) اشاره کرد. اما شاید مهم تر از این‌ها کارگردان هنری فیلم پیتر بروک (Peter Borck) است که وجود فیلم‌هایی مثل پالپ فیکشن (Pulp Fiction) و مظنونین همیشگی (The Usual Suspects) پرونده‌اش را خیلی پربار نشان می دهد. افلک که امکان فیلمبرداری در تهران را نداشته مجبور شده بیشتر صحنه‌های داخل تهران را در استانبول ترکیه شبیه‌سازی کند. منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم در ساختن فضای تهران سال ۵۷ بسیار عالی عمل کرده است. بعضی جزئیات استفاده شده واقعاً بی‌نقص و بسیار هوشمندانه استفاده شده‌اند و اوج هنرمندی طراحان صحنه را نشان می‌دهد. برای مثال میخی که مشخص است قبلاً تابلوی شاه به آن آویزان بوده و حالا از آن قاب عکس فقط یک جای خالی روی دیوار مانده. حتی اگر آرگو در تهران امروزی هم ساخته می‌شد شاید باز هم گاف‌های زیادی می‌شد از آن گرفت. البته این گاف‌ها فقط مربوط به طراحی صحنه و این جزئیات نیست. مسلماً ایرانی‌ها متوجه وجود نداشتن حتی یک پیکان که آن زمان پراستفاده‌ترین ماشین در تهران بوده، لهجه‌ی عجیب و غریب بیشتر فارسی زبان‌های فیلم، گریم گاه افراطیِ آن‌ها، انتخاب نشدن مصدق به عنوان نخست‌وزیر توسط مردم بلکه توسط مجلس آن زمان و خیلی اشتباهات این چنینی دیگر خواهند شد اما تقریباً هیچ ایرانی‌ای متوجه نمی‌شود که در اوایل فیلم برای اشاره کردن به وزیر امور خارجه کانادا عبارت Foreign Secretary به جای  Minister of External Affairs به کار می رود (البته در پایان فیلم زیرنویس یکی از برنامه‌ها هم عبارت درست را به کار می‌برد). یا هیچ ایرانی‌ای متوجه نمی‌شود که لوگوی تقریباً تخریب‌شده‌ی هالیوود در واقع یک سال قبل از این‌که ماجرای گروگان‌گیری در سفارت آمریکا در تهران پیش بیاید تعمیر شده و به حالتی که امروز هست، درآمده. همچنین به‌جز ترکیه‌ای‌ها کمتر کسی متوجه می‌شود پرچمی که دورتر از مسجد آبی قرار دارد قبل از سال ۲۰۰۰ اصلاً آن‌جا نبوده یا بن افلک وارد مسجد آبی می‌شود اما تصاویر داخل مسجد مربوط به مسجد ایاصوفیه است! و همه‌ی این ها نشان می‌دهد که گاف‌ها هیچوقت ملاک خوب یا بد بودن یک فیلم نیستند. در مورد آرگو هم این گاف‌ها به‌راحتی قابل چشم‌پوشی هستند.
به جز القای حس تهران بودن فیلم، افلک باید آمریکا و مخصوصاً سازمان سیا را مشابه دهه‌ی ۷۰ میلادی آن نشان می‌داد. افلک برای این‌که بتواند بهتر این کار را انجام بدهد فیلمبرداری را روی فیلم معمولی انجام داد، فریم‌ها را نصف کرد و تصاویر را دو برابر بزرگ کرد تا تصاویر کهنه به نظر بیایند. افلک همچنین زاویه دوربین و جابه‌جا شدن نماها، مخصوصاً در دفتر سیا را از روی فیلم همه‌ی مردان رئیس جمهور (All the President’s Men) و صحنه‌های بیرونی را از روی فیلم کشتن یک دلال چینی (The Killing of a Chinese Bookie) کپی کرد که البته در این کار کاملاً موفق بوده است.
دو موضوع هم در آرگو نقش اساسی دارند و درست انجام نشدن آن‌ها می‌توانست به قیمت ناموفقیت آرگو تمام شود. یکی موسیقی متن و دیگری تدوین. این همه نمای پشت سر هم هنگام بحث‌ها و برش پی‌در‌پی تصاویر از ۶ نفر در تهران به چندین نفر در آمریکا واقعاً کار سختی است اما هم الکساندر دسپلات (Alexandre Desplat) توانسته یک موسیقی کاملاً تأثیرگذار برای فیلم بسازد و هم ویلیام گلدنبرگ (William Goldenberg) توانسته با تدوین بسیار حرفه‌ای‌اش ریتم هیجان‌انگیز فیلم را حفظ کند. تدوینی که برای او یک اسکار به همراه داشت. از ابتدا تا انتهای فیلم به لطف سه عامل موسیقی، تدوین و کارگردانی فیلم یک ریتم خاص دارد که مدام بر هیجانش افزوده می‌شود و مخاطب انگار اصلاً متوجه سپری شدن زمان فیلم نمی‌شود. اتفاقی که سال‌های سال با استفاده از کلیشه‌های سینمایی برای ساخت فیلم در هالیوود تکرار می‌شد و آن‌قدر ادامه پیدا کرد که دیگر مخاطبانش را از دست داد. آرگو کلیشه‌ی سینمایی کم ندارد اما یک سبک و سیاق جدید به همراه فیلمنامه‌ای قوی دارد که از لحظه‌ی شروع تا پایان فیلم مدام هیجان شما بیشتر می‌شود. اگر هم چند روز قبل از دیدن آرگو فیلم پرواز با بازی شاهکار دنزل واشنگتون را دیده باشید سکانس‌هایی که هواپیما به نوعی نقش اصلی را بازی می‌کند و در حال سقوط یا اوج‌گیری است به‌شدت شما را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد.
افلک تلاش کرده فیلمش یک‌جانبه نباشد و به مذاق همه خوش بیاید، برای همین شوخی‌های سیاسی در هر موردی را استفاده کرده تا هم به نوعی طنز کار را بالا ببرد و هم بتواند بی‌طرفی خودش را ثابت کند. اصلاً انگار یکی از دلایلی هم که نقش لستر سیگل با بازی الن آرکین این‌قدر در فیلم پررنگ شده همین تأثیر او در جذاب‌تر شدن فیلم است. اما از الن آرکین که بگذریم و از چند تا شوخی جان گودمن که همه‌ی آن‌ها را در تریلر فیلم بارها دیده‌ایم و کمی لوس شده‌اند، در آرگو بازیِ آن‌چنان خوبی مشاهده نمی‌کنیم. بن افلک با این‌که کاراکتر تونی مندز را طوری بازی می‌کند که انگار فیلمنامه این‌طور طلب می‌کند اما واقعاً این‌طور نیست. البته خودبازیِ افلک بد هم از کار در نیامده، حتی بفتا آن را نامزد نقش اصلی مرد هم کرد! اما منصفانه بخواهیم در نظر بگیریم همه‌ی بازی‌های فیلم در یک سطح هستند. فقط بازی آرکین کمی بیشتر به چشم می‌آید که آن هم با خوش‌اقبالی نامزد اسکار نقش مکمل مرد شد.
آرگو فیلمی نیست که به شما تصاویر عجیب‌غریب با موزیک احساسی بدهد و انتظار داشته باشد شما هنگام دیدن فیلم به اندازه‌ی یک فیلسوف به فلسفه‌ی آن فکر کنید. از آن فیلم‌های کلیشه‌ای که گاهی می‌شود آن‌ها را سخیف خواند هم نیست. آرگو پستی و بلندی دارد، هیجان دارد، باورپذیر است، همذات‌پنداری شما را برمی‌انگیزاند و کاری می‌کند که به‌زور روی لبه صندلی بند شوید و اصلاً بعید نیست دعا کنید که هواپیما زودتر اوج بگیرد! به‌خاطر همین هیجان وصف‌نا‌پذیری که به آدم می‌دهد آرگو یک فیلم موفق و باارزش است. آن‌قدر با ارزش که تا سال‌های سال شاید نتوانید هیجانی که موقع دیدن آرگو داشته‌اید را فراموش کنید. آرگو شاید مثل آرگوی داخل فیلم جعلی باشد اما همین هم می‌تواند به صورت نمادین شما را از وضعیت فلاکت باری که در آن هستید نجات بدهد! ■

0 0 رأی‌ها
امتیازدهی به این مطلب
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback)‌های اینلاین
مشاهده همه‌ی نظرات